روزهای سخت من
ارسال شده توسط در 87/8/8:: 11:14 صبحبه نام خدا
این روزها حوصله هیچ کس حتی خودم را هم ندارم. روزهای سختی بر من می گذرد . در دوراهی امید و ناامیدی مانده ام.گاهی امید سراپای وجودم را می گیرد و گاهی از ناامیدی دلم می خواهد سر به بیابان بگذارم و فرار کنم. حرفهایم در کنج دلم لانه کرده اند و دهانم قفل شده است و انگار که روزه سکوت گرفته باشم. مدام با خودم تکرار می کنم صبور باش و امیدوار. این کلمات را مانند ذکری که با تسبیح فرستاده می شود پشت سر هم تکرار می کنم. تا فرصتی ندهم به آنها که می خواهند امیدم را به ناامیدی بدل کنند. ولی با این همه باز هم لحظه هایی می رسد که سخت دلگیر می شوم و صبرم را در آستانه لبریز شدن می بینم. به خدا پناه می برم و دست های نیازم را به سوی درگاه رحمتش می گشایم و یقین به استجابت دارم. و این ها از ایمان قوی نیست بلکه از آن روست که جز او کسی را برای یاری و طلب نمی یابم. و چه بد بنده ای هستم من آن زمان که وقتی دنیا بر وفق مرادم هست فراموشش می کنم و تکیه گاهم همه چیز و همه کس می شوند جز او و وقتی شرایط بر من سخت می گذرد و تاب و توانم کم می شود او را به یاد می آورم و تنها تکیه گاهم می شود! و چه خوب خدایی است او که در هر دو حال بنده اش را از یاد نمی برد.